کرامات حضرت فاطمه علیه السلام
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
يك نفر از منبري هاي مهم تهران مرحوم شيخ علي اكبر تبريزي بود ، خيلي منبري خوبي بود ، دو خوبي داشت :
اولا: يك آدم رشيدي بود ، ثانيا: آدم متدين و عالي بود . حاج شيخ علي اكبر تبريزي ، آن چند سال كه من نجف بودم ايام فاطميه به عراق مي آمد . فاطميه اول را كربلا منبر مي رفت فاطميه دوم نجف ، من از خودش شنيدم مي گفت : من جوان بودم تبريز منبر مي رفتم ، ماه رمضان تا شب 27 ماه رمضان پيش نيامد ، ما شبي نامي از آقا امام حسن (ع ) ببريم غرضي هم نداشتم ، زمينه حرف جور نشد . گفت : همان شب 27 رفتم خانه ، خوابيدم در عالم رو يا به محضر مقدس بي بي فاطمه (سلام الله عليها) مشرف شدم ، (خوشا به حال نوكري كه خاين نباشد و اربابش دوستش داشته باشد ، خدايا آيا مي شود به ما هم لطف كني ، ما هم طوري زندگي كنيم كه آل محمد (عليهم السلام ) ما را بخواهند ؟ خدايا مي شود طوري برنامه مان را درست كني چهار روزي كه زنده هستيم اربابمان امام زمان (ع ) ما را بخواهد) .
گفت : همان شب پس از تشرف به محضر مقدس بي بي فاطمه (عليهاالسلام ) سلام كردم ، حضرت كدرانه جوابم داد . گفتم : بي بي جان من از آن نوكرهاي بي ادب نيستم ، اسايه ادبي خيال نمي كنم از من سر زده باشد كه از من كدر شده باشيد ، چرا اين طور جواب مرا مي دهيد ؟
حضرت فرمود: حاج شيخ ! مگر حسن (ع ) پسر من نيست ؟ (فهميدم كار از كجاست ) چرا يادي از حسنم نمي كنيد ؟ حسنم غريب است ، حسنم مظلوم است . (47)
به دل از سوز عشقت آتشي برپاست يا زهرا
به دامان از غم هجر تو اخترهاست يازهرا
غم و سوزي كه از مظلوميت بنشسته بردلها
چو نام دلنشينت تاابد برجاست يا زهرا
به ياد خوردن سيلي و آن بشكسته پهلويت
به دل بار غمي افزون تر از دنياست يا زهرا
اگرچون گل شدي پرپر خزان گشته بهارانت
علي هم بي شكيب و خسته و تنهاست يا زهرا
ندارد روز و شب بي تو ، نه هم گامي نه آرامي
غم و رنج فزون از چهره اش پيداست يازهرا
منبع.کتاب كرامات الفاطمية(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهرا (س))
تو فرمودی برای من دعا كن